موت اختیاری
خبردر گذشت حضرت آیت الله العظمی بهجت امواج غم و اندوه را بردریای سینه های محبین اهل بیت و اولیا ی راستین دین روانه کرد. دراین میان، در قلوب مشتاقان، شور شنیدن از فضایل و کرامات آن بزرگوارکه به حق فقیه فقه و عرفان شهره گشته است ،شعله می کشد. یکی از این فضایل که برای حضرت آیت الله العظمی بهجت دهان به دهان نقل می شود مساله ایست به نام "موت اختیاری"در این نوشتار برآنیم تا معنا و ابعاد این موضوع را مورد بررسی قرار دهیم.
بحث موت اختیاری بیشتر در بین عرفا مطرح است. مقصود عرفا و اصحاب سیر و سلوک از مرگ اختیاری، مخالفت با نفس اماره و مطیع ساختن و مهار کردن آن است که اساسی ترین وظیفه سالک به شمار میرود. گسستن زنجیر تعلقات و میراندن هواهای نفسانی و رهایی از چنبره لذات و شهوات و رستن از منیتها و خودخواهیها به موت ارادی یا مرگ اختیاری تعبیر شده است. این مرگ مخصوص سالکان راه خداست که آگاهانه آن را بر میگزینند و بارها میمیرند و زنده میشوند و تبدیل صفات پیدا میکنند و تولدهای مکرر مییابند تا پالوده شوند و به ساحت قرب الهی و حریم وصال راه یابند. آنها طبق حدیث «موتوا قبل ان تموتوا»: بمیرید قبل از آنکه بمیرانندتان. میگویند: پس از آنکه مشخص شد موت نفس، استیفای نفس است و انتقالش از نشئه ناسوت به نشئه بالاتر (برزخ و قیامت)، طبعاً اینکه می فرماید: «بمیرید»، خطاب به نفس انسان و خود و من اوست نه خطاب به پیکرش.
«موت» برای انسان در دایره اختیار و «فوت» در دایره اضطرار است. هر خوابی تا بیداری بعدی در حکم درجهای از موت است. مطابق روایات ما، موت را میتوان با برخی اعمال به تعجیل کشاند یا به تاخیر انداخت، اما انسان تحت هیچ شرایطی و با هیچ قدرتی نمیتواند مانع از «فوت اضطراری» خود شود و هر نفس تا نفس بعدی ظرفی از زمان است که میتواند «فوت اضطراری» در آن واقع شود.
«موت» برای انسان در دایره اختیار و «فوت» در دایره اضطرار است. هر خوابی تا بیداری بعدی در حکم درجهای از موت است.
مقام «موت اختیاری» با دست شستن از آرزوها و امیال دنیوی و رضایت دادن به حیات الهی تحصیل میشودو هر جویندهای بالقوه قادر است خود را به این مقام برساند، اما با فرود «فوت اضطراری» بر انسان، آرزوهای او به افسوسهای ابدی تبدیل میشود و در برزخ و قیامت او پاسخگوی امیال و افسوسهایش خواهد بود.
. شهیدان نخست «موت اختیاری» را گزیدهاند تا به دریافت «عطیه الهی شهادت» مفتخر شوند. در بخشی از دعای ماه مبارک رمضان آمده است: خداوندا از تو میخواهم فوت مرا به شهادت در راهت، تحت ولایت و رهبری پیامبرت و و به همراه دوستداران و دوستانت تبدیل کنی.
البته پاسخ به سوال اینکه موت اختیاری چیست رابایدا کسی دهد که خود آن را درک کرده باشد و چنین حالی برای او پیش آمده باشد. درباره موت اختیاری به چند معنی میتوان اشاره کرد:
الف) یعنی انسان قبل از آن که بمیرد و از این دنیا کوچ کند و حقائق برای او روشن شود; با زحمت و ریاضت و تلاش و جدیت و اختیار بتواند آن حالات بعد از مرگ برای او حاصل شود و حقائق برای او روشن شود که این حدیث شریف هم اشاره به همین مطلب دارد که فرمود: ((موتوا قبل ان تموتوا; قبل از آن که بمیرید; بمیرید)) یعنی , قبل از آن که عالم بعد از این عالم را مشاهده کنید به مرحله ای برسید که بتوانید مشاهده کنید. قبل از آن که به شما بفهمانند که همه چیز در ید و قدرت خدا است , خود در این دنیا این مطلب را بدان که ((لاحول ولا قوه الا بالله العلی العظیم )) که این یک نمونه از موت اختیاری است که انسان بینش حاصله پس از مرگ را دارد ولی در بین مردم زندگی میکند. چنین فردی احوال انسانها را میداند و افراد را میشناسد و از حقیقت افراد خبر میدهد و از آینده و گذشته گاهی خبر میدهد و... که در زمان پیامبرصلیاللهعلیهوآله میتوان به زیدبن حارثه اشاره کرد که حضرت فرمود کیف اصبحت یا زید؟ که ایشان در پاسخ عرض کرد: «اصبحت علی یقین». مولوی این حدیث را به شعر درآورده (دفتر اول , ج 1, ص 216):
گفت پیغمبر صحابی زید را |
کیف اصبحت ای صحابی با صفا |
گفت عبدا مؤمنا, باز اوش گفت کونشان از باغ ایمان گر شکفت گفت تشنه بوده ام من روزها شب نخفتم زعشق و سوزها تا روز و شب گذر کردم چنان که از اسپر بگذرد نک سنانو.
در زمان خودمان میشود به آیت الله بهاء الدینی اشاره کرد که گاهی با ارواح سخن میگفت و در گفتگوی آنها شرکت میکرد. (برای آگاهی بیشتر به کتاب آیت بصیرت که به بعضی از احوالات ایشان اشاره کرده است مراجعه شود.) خلاصه راه رسیدن به این موت اختیاری همان تقوی و تحصیل سنخیأت با عالم ارواح و روحانی شدن جسم انسانی است.
یعنی انسان قبل از آن که بمیرد و از این دنیا کوچ کند و حقائق برای او روشن شود; با زحمت و ریاضت و تلاش و جدیت و اختیار بتواند آن حالات بعد از مرگ برای او حاصل شود و حقائق برای او روشن شود.
به قول سعدی: نابرده رنج گنج میسأر نمیشود مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد. گاهی برای انسان حالاتی پیش میآید که روح ارتباطش را با بدن قطع میکند اما نه به طور کامل ; یعنی, به طور کامل انسلاخ از بدن حاصل نمیشود و الا موت طبیعی پیش میآید. این چنین حالتی برای انسان زیاد پیش میآید و حکایات در این زمینه فراوان است که به نمونه ای از آن اشاره میشود.
آیت الله استاد حسن زاده آملی در کتاب انسان در عرف عرفان , ص 24, تحت عنوان واقعه 5 قضیه ای از خودشان نقل میفرمایند که عین عبارت را نقل مینماییم:
((صبح دوشنبه 21 ربیع الثانی سال 1398 هجری قمری بعد از نماز صبح در حال توجه نشسته بودم در این بار واقعه ای بسیار شیرین و شگفت روی آورده است که به کلی از بدن طبیعی بی خبر بودم و میبینم که خودم را مانند پرنده ای که در هوا پرواز میکند به فرمان و اراده و همت خودم به هر جا که میخواهم میبرم تقریبا به هیئت انسان نشسته قرار گرفته بودم و رویم به سوی آسمان بود و به این طرف و آن طرف نگاه میکردم گاهی به سوی زمین نظر میکردم در اثنای مسیر میبینم که درختی در مسیر پیش روی من است خودم را بالا میکشیدم یا از کنار آن عبور میکردم یعنی خودم را فرمان میدادم که این طرف برو یا آن طرف برو یا کمی بالاتر یا پایین تر بدون این که با پایم حرکت کنم بلکه تا اراده من تعلق به طرفی میگرفت بدنم در اختیار اراده ام به همان سمت میرفت وقتی به سوی مشرق نگاه میکردم دیدم آفتاب است که از دور از لای درختان پیدا است و فضا هم بسیار صاف بود. تا این که از آن حالت به در آمدم و خیلی از توجه این بار لذت بردم )). در این کتاب به نمونه های زیادی اشاره شده است که روح از بدن مفارقت میکند. که حضرت ایشان فرمودند هر چه مراقبت قوی تر باشد اثر حال توجه بیشتر و لذیذتر و اوضاع و احوالی که پیش میآید صافی تر است.
پاک شو صافی شو از چاه طبیعت به در آی |
کــه شـفـائـی نـدهـد آب تــراب آلــوده |
نمونه ای دیگر آیت الله میرزا جواد آقا تهرانی در کتاب فلسفه بشری و اسلامی وقتی که برای اثبات روح دلایلی ذکر میکند یکی از دلایل را چنین میفرماید: چه بگوید کسی که خودش مشاهده کرده است که روح از بدن خاکی جدا شده و همانند لباسی که انسان روی جا لباسی میگذارد و او را تماشا میکند. من کناری ایستاده و به بدن مادی نگاه میکنم. که از این نمونه قضایا فراوان است که ذکر آنها موجب اطاله سخن میشود. معنای سومی که میشود برای موت اختیاری نمود این که انسان بتواند با اختیار خود روح را هر کجا که خواست بفرستد و هر زمانی اراده کرد بتواند تخلیه روح , تجرید روح , انسلاخ روح , یا موت اختیاری انجام دهد که این کار بسیار سنگین و مشکلی است و برای هر کس حاصل نمیشود مگر این که به درجات بسیار عالی و متعالی رسیده باشد که چنین شخصی میتواند طی الارض هم داشته باشد.
روح از بدن خاکی جدا شده و همانند لباسی که انسان روی جا لباسی میگذارد و او را تماشا میکند. من کناری ایستاده و به بدن مادی نگاه میکنم.
به هوس راست نیاید به تمنا نشود |
کاندرین راه بسی خون جگر باید خورد |
معمولا این افراد خودشان را کمتر در معرض شناسایی قرار میدهند و برای خواص و نزدیکان و یاران امام زمان عجلاللهفرجه نقل شده است که چنین حالاتی دارند و به کمک کسانی که از حضرت استغاثه میخواهند میشتابند شاید به نمونه ای که بشود اشاره کرد مرحوم قاضی رحمهالله استاد علامه طباطبایی که شاگردان زیادی تربیت کرد که همه اهل فضل و تقوی و معنویت بودند یا مرحوم حسینقلی همدانی. خلاصه این که این حالات برای کسی حاصل میشود که همانند مرده در دست غسال , خود را در تحت اراده و مشیأت الهی بدانند, آن هم نه به امید رسیدن به کمالات و کرامات بلکه به خاطر انجام وظیفه.
به قول حافظ:
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن |
که خواجه خود صفت بنده پروری داند |
برای مطالعه بیشترمی توانید به کتابهای آیت الله حسن زاده آملی و آیت بصیرت و کتاب روح مجرد مراجعه کنید. به امید آنکه از سر شوق جان در کف خویش به آستان دوست تقدیم کنیم. انشاالله
گروه دین و اندیشه تبیان
|